توضیح وبلاگ و درخواست من

سلام

خوب دوستان کلیک راست تو وبلاگم ممنوعه

به این دلیل که شعر ایی که

اسمم زیرش هست رو خودم گفتم شاید اصلا

خوب نباشه ولی من برای

نوشتن این شعر ها وبلاگ ساختم. از کسانی

که در رابطه با شعر تجربه

دارن لطفا اشکالاتم رو بگند. ممممممممنون                                    

 

             <<<< مریم امینی>>>>

[ چهار شنبه 24 خرداد 1398برچسب:, ] [ 18:40 ] [ maryam ] [ نظر بدهید ]


ببین چگونه ام

ببین چگونه چون درختی

 به پیچک مرگ گره خورده ام

ببین که قلب من پر از خالی است

ببین که عشق من چه پوشالی است  

 ببین که اشک من نمی ریزد

ز تخته سنگ قلب من گلی نمی روید

ببین که روزگار من سرد است

ببین که زندگی من انبوه از درد است

 بهار من خالی زهر رنگ است

ببین چگونه زیستم این عمر را

چگونه است زندگی من هر دم

ببین که از خیش موی خود

چگونه بر زندگی ام افت است

ببین که قلب من چه چرکین شده

سیاهی اش از غم دیرینه است

ببین چگونه باختم

 چگونه کیش و ماتم

ببین سر یه اشتباه

چگونه

اسب خود به سوی ظلمت جهان تاختم

ببین که درپیله ی تن اسیراست                                                 

      روح من

مثال جنبنده ای در سکون مانده است

    روح من

مثال مرده ای درون خاک سرد است

     روح من

ببین که در سنگر جسم

مثال یک فراری از همه جا رانده است

مثال مار چنبره زده به دور خارپشت

ببین چگونه در سکوت خود ساکن است

چگونه چون سراب بی خانه است                                      

چگونه مانده این همه میان اب مرداب

چگونه این مدت طولانی و بس راکد است

امید او مثال خارج شدن از پیله است

مثال تابیدن نور بر برش

خدای من به روح من بیاموز

 چگونه پیله ها ی سخت زندگی برکند

 

                                                                                         مریم امینی    23/3/1391

 

 

       

   

[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, ] [ 18:0 ] [ maryam ] [ یک نظر ]


شب تولدم

 

 

 

ساعت 3 شب بود كه صداي تلفن , پسري را از خواب بيدار كرد.

 

 

 

پشت خط مادرش بود

 

 

 

.پسر با عصبانيت گفت: چرا اين وقت شب مرا از خواب بيدار

 

 

 

كردي؟

 

 

 

مادر گفت: 25 سال قبل در همين موقع شب تو مرا از خواب بيدار

 

 

 

كردي. فقط خواستم بگويم 

 

 

 

تولدت مبارك

 

 

 

پسر از اينكه دل مادرش را شكسته بود تا صبح خوابش نبرد ,

 

 

 

صبح سراغ مادرش رفت وقتي داخل خانه شد مادرش را پشت

 

 

 

ميز تلفن با شمع نيمه سوخته يافت

ولي مادر ديگر در اين دنيا نبود 

[ جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 11:56 ] [ maryam ] [ 2 نظر ]


ترانه

قلبم به تو محتاجه

چشمم به تو وابسته اس

این پنجره بی چشمات

از پلک زدن خسته اس

دلتنگی گنجشکا…

آواز خیابونا

دیدن چی گذشت امروز

دلتنگ یعنی من

یعنی تورو خواستن

دلتنگ یعنی تو

تنهای تنهایی

دلتنگ یعنی تو

پیشم نمیمونی

اما نمیدونی هر لحظه اینجایی

آلونک خوشبختی

این کفتر بغ کرده

دلتنگ تر از هر روز

دنبال تو میگرده

انگار کسی امروز

جز من تو خیابون نیست

انگار که این بارون

بغض من بارونی

دلتنگ یعنی تو

یعنی کنارم باش

هم بیقرارم کن

هم بی قرارم باش

دلتنگ یعنی من

یعنی تورو خواستن

دلتنگ یعنی تو

دلتنگ یعنی من 

[ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, ] [ 20:22 ] [ maryam ] [ 3 نظر ]


خیانت

خدايا عاشقم كرده كناره من نميمونه.داره دل ميكنه ميره بهم ميگه پشيمونه.خدايا

عاشقم كردو حالا ازبودنم سيره.دل بي رحم اون حالا يجاي ديگه اي گيره.خودش با

من  نميمونه ميگه قسمت ما اينه .ميزاره گردن تقدير گناهشرو نميبينه.تو تعبير كدوم

خوابي كدوم كابوس بي پايان.چقدر دل ميبري ساده چقدر دل ميكني اسون.كدوم

مهمون ناخونده منو از قلب تو رونده.نگاتو كي ازم دزديد دل منرو كي سوزونده....

 

[ شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, ] [ 21:10 ] [ maryam ] [ 3 نظر ]


به ابد خواهم برد


 

 

من به درماندگی صخره و سنگ

 

من به آوارگی ابر و نسیم

 

من به سرگشتگی آهوی دشت

 

من به تنهایی خود می مانم

من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید

 

شعر چشمان تو را می خوانم

 

چشم تو چشمه شوق

 

چشم تو ژرف ترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاریه باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد

تو تماشا کن

که بهاری دیگر

پاورچین پاورچین

از دل تاریکی میگذرد

و تو در خوابی

 پرستو ها خوابند و تو می اندیشی

به بهاری دیگر

به یاری دیگر

 

اما برای من

نه بهاری

و نه یاری دیگر

- افسوس

من و تو  دور از هم می پوسیم

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

از سر این بام

این صحرا

این دریا

پر خواهم زد

خواهم مرد

 و غم تو این غم شیرین را

با خود به ابد خواهم برد

 

 

[ شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, ] [ 20:41 ] [ maryam ] [ 2 نظر ]